تجدید حکایات شیوخ
همه دانند که حکایات شیوخ زهر دلهای ناسُخته است و شر مردمان ناپخته و آنکه بیبصیرت دل به اسرار چشم دوخته ، کِی نکتهای آموخته . حال که تسرّی این ملاحت را قیچی به دستانِ مجازی ، آن بزرگ مردانِ حفظِ ارزشهای خیالبازی ، یگانه حاکمان تمام عرصههای تطویلی و ایجازی روا ندانسته اند ؛ این حقیر که راوی روایاتِ آن بزرگان است را چه رسد که در کار این دو دسته بزرگان همی دخالت به عمل آرد.
این است که بی هیچ اعتراضی در گوشهای دگر زین شبکهی پهناور آسمانی افانیت (فونتهگان) همیخواهم پراکندن تا هم حکایتهای شیخانِ پرهیمنه به نسیان در نغلطد و هم که دستور شیخان قیچی به دست را بر زمین نکوفته باشم که گفته اند:
حکایت های شیخان سَرسَری نیست
روایتهای شان را آخری نیست
مرید شارعِ شیخان نباشی
به جز با خر تو را همبستری نیست
زین نمط، از همه تماشاگران این صفحاتِ شریف همی خواست دارم که خبر بپراکنند این تغییرِ مسیر مجازی را ، باشد که چونان ایامِ دیسالان که داشتیم ، هفت جفت کرور چشم تماشاگر به گفتار شیخان در افتد. زیرا که :
اگر با قصهی شیخان تو یاری
بدان القصه خود در کارزاری
به زاری روی کار خود سواری
سواری میدهی مانند گاری